زندگینامه سهراب سپهری

سهراب سپهری

15 مهر 1307 کاشان1 اردیبهشت 1359 تهران

سهراب سپهری، در ۱۵ مهر ۱۳۰۷، در کاشان به دنیا آمد. پدربزرگش میرزا نصرالله خان سپهری، نخستین رئیس تلگراف‌خانه کاشان بود. پدرش اسدالله و مادرش ماه‌جبین نام داشتند که هر دو اهل هنر و شعر بودند. کودکی خود را در کاشان در باغی بزرگ گذراند. این باغ که یکی از باغ‌های زیبای کاشان بود به…

بیشتر بخوانید

نقاشی‌ها

نقاشی‌های سهراب سپهری با مشخصات

گواش و آب‌رنگ روی کاغذ

ابعاد: 70× 50 سانتی‌متر

رنگ روغن روی بوم

ابعاد: 100× 70 سانتی‌متر

آکریلیک روی کاغذ

ابعاد: 25× 25 سانتی‌متر

رنگ روغن روی بوم

ابعاد: 100× 100 سانتی‌متر

رنگ روغن روی بوم

ابعاد: 115× 150 سانتی‌متر

رنگ روغن روی بوم

ابعاد: 120× 180 سانتی‌متر

اشعار

منتخب اشعار سهراب سپهری

در سرای ما زمزمه ای ، در كوچه ما آوازی نیست‌.
شب‌، گلدان پنجره ما را ربوده است‌.
پرده ما ، در وحشت نوسان خشكیده است‌.
اینجا، ای همه لب ها ! لبخندی ابهام جهان را پهنا می دهد.
پرتو فانوس ما ، در نیمه راه ، میان ما و شب هستی مرده
است‌.
ستون های مهتابی ما را ، پیچك اندیشه فرو بلعیده است‌.
اینجا نقش گلیمی ، و آنجا نرده ای ، ما را از آستانه ما
بدر برده است‌.

اشعار آوار آفتاب

اهل كاشانم.
روزگارم بد نیست‌.
تكه نانی دارم ، خرده هوشی‌، سر سوزن ذوقی‌.
مادری دارم ، بهتر از برگ درخت‌.
دوستانی ، بهتر از آب روان‌.
و خدایی كه در این نزدیكی است‌:
لای این شب بوها، پای آن كاج بلند.
روی آگاهی آب‌، روی قانون گیاه‌.

اشعار صدای پای آب

كاج های زیادی بلند.
زاغ های زیادی سیاه‌.
آسمان به اندازه آبی‌.
سنگچین ها ، تماشا، تجرد.
كوچه باغ فرا رفته تا هیچ‌.
ناودان مزین به گنجشك‌.
آفتاب صریح‌.
خاك خوشنود.

اشعار ما هیچ ما نگاه

از مرز خوابم می گذشتم‌،
سایه تاریك یك نیلوفر
روی همه این ویرانه فرو افتاده بود.
كدامین باد بی پروا
دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟
در پس درهای شیشه ای رویاها،
در مرداب بی ته آیینه ها،
هر جا كه من گوشه ای از خودم را مرده بودم
یك نیلوفر روییده بود.

اشعار زندگی خواب ها

صدا كن مراصدا كن مرا.
صدای تو خوب است‌.
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
كه در انتهای صمیمیت حزن می روید.
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف در متن ادراك یك كوچه تنهاترم‌.
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است‌.
و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی كرد.
و خاصیت عشق این است‌.

اشعار حجم سبز

دیر زمانی است روی شاخه این بید
مرغی بنشسته كو به رنگ معماست.
نیست هم آهنگ او صدایی‌، رنگی.
چون من در این دیار، تنها، تنهاست.
گرچه درونش همیشه پر زهیاهوست‌،
مانده بر این پرده لیك صورت خاموش.
روزی اگر بشكند سكوت پر از حرف‌،
بام و در این سرای می رود از هوش‌.

اشعار مرگ رنگ

دم غروب ، میان حضور خسته اشیا
نگاه منتظری حجم وقت را می دید.
و روی میز ، هیاهوی چند میوه نوبر
به سمت مبهم ادراك مرگ جاری بود.
و بوی باغچه را ، باد، روی فرش فراغت
نثار حاشیه صاف زندگی می كرد.
و مثل بادبزن ، ذهن‌، سطح روشن گل را
گرفته بود به دست
و باد می زد خود را.

اشعار مسافر

- آری ، ما غنچه یك خوابیم‌.
- غنچه خواب ؟ آیا می شكفیم ؟
- یك روزی ، بی جنبش برگ‌.
- اینجا؟
- نی ، در دره مرگ‌.
- تاریكی ، تنهایی‌.
- نی ، خلوت زیبایی‌.
- به تماشا چه كسی می آید، چه كسی ما را می بوید؟

اشعار شرق اندوه
اشعار سهراب سپهری