معلم نقاشی ما

سال اول دبستان بود. کلاس بزرگ بود: یک اطاق پنجدری. و روشن بود. آفتاب آمده بود تو. بیرون پاییز بود. دست ما به پاییز نمی‌رسید. …

گفت‌وگو با استاد

سالها از دوران دانشکده می‌شد. روزی در یك گالری با استاد فرانسوی خود روبرو شدم. شاگرد خود را دوست خطاب کرد. فاصله از میان برخاسته …

اطاق آبی

ته باغ ما، یک سر طویله بود. روی سر طویله یک اطاق بود، آبی بود.اسمش اطاق آبی بود (می گفتیم اطاق آبی)، سر طویله از …